گنوس در انگلیسی معادل واژهی «know » به معنای شناخت و معرفت قرار میگیرد.آیین گنوسی جریان فکری کهنهای است که بر آگاهی از رازهای ایزدی تأکید داشت گنوس که قدمتش به قبل از میلاد مسیح میرسد دارای عناصری عارفانه و زاهدمسلک میباشد.
تفکرات گنوسی در طول تاریخ دستخوش تغییرات فراوانی شده و همچنین تأثیر زیادی بر ادیان مابعد خود گذاشته است. دین یهود و مسیحیت، بخشی از مفاهیم الهی و عرفانی خود را از گنوس اقتباس کرده است. از طرفی مانی (216- 277 م.) نیز بر اساس تفکرات گنوس و مسیحیت، خود را چون پیامبری دیگر بعد از بودا، زرتشت ومسیح شناساند. وی بخشی از آیین گنوسی را تحت تأثیر این ادیان پایه گذاری نمود. او در طول تاریخ و در میان زرتشتیان، مسیحیان و مسلمانان به عنوان بدعت گذاری شگرف شناخته میشد و مورد نفرت آنها قرار گرفت.مانویت بر اساس دوگانه پرستی( نور/تاریکی، ایزد/اهریمن...) که ریشه در اندیشه دینی ایرانی دارد شکل گرفته است. خداوند، نور و خوبی است و اهریمن، تاریکی و بدی است. در مانویت یا آیین گنوسی برخلاف ادیان دیگر، بین قدرت خدا و اهریمن برابری وجود ندارد و قدرت خوبی از بدی بیشتر است.
همچنین گنوسی به مانند بودیسم نوعی نگاه بدبینانه به جسم انسان دارد؛ به این معنا که انسان به خاطر جسمانی شدن اش رنج میکشد.
جنبه گنوسی در مانویت، خرد و منطق را وارد این تفکر کرده و گونهای آمیخته از دین و دانش را به وجود آورده که عرفانی است.
کلمه عرفان "میستیک" یا "میستیسیزم" یا "گنوسیسم" که با معنی "مرموز، پنهانی، مخفی" است و به فارسی آن را "عرفان" ترجمه شده، بطور متداول و معمول جهان بینی دینی خاصی مفهوم میگردد، که امکان ارتباط مستقیم و شخصی و نزدیک (و حتی پیوستن) و وصل آدمیرا با خداوند، از طریق آنچه به اصطلاح: "شهود" و "تجربه باطن" و "حال" نامیده میشود جایز و ممکن الحصول میشمارداصطلاح گنوسیسم بیانگر یک جریان فکرى کهن است که بر آگاهى از رازهاى الهى و کشف ناشناختههای عالم غیب تاکید مىورزد.
Genos یا معرفت از راه تجربه مستقیم مکاشفه یا رهیافت به سنت رازورانه و باطنى به دست مىآید . مکتب گنوسى، که به قولی پیام خداوندگارى ناشناخته بوده است، در مجموعهاى از ادیان، و نحلههاى دینى مشاهد میشود که در سدههای 1 تا 3 ق.م و حتی تا سده 4 میلادی در مناطقی از شرق باستان و غرب نجد ایران وجود داشته است . در همه این فرقهها نوعى معرفت باطنى و روحانى و فوق طبیعى، که مى توان از آن به کشف و شهود و اشراق تعبیر نمود، مایه نجات و رستگارى انسان شناخته شده است و به همین مناسبت همه آنها را تحت عنوان گنوسیسم یاد کرده اند .
گرچه برخی ریشه گرایش به اندیشه گنوسی را در کیشهای مانوئی ، مسیحیت و یهود جستجو میکنند ؛ اما تردید نیست که در آئین مهری یا میترائیسم نیز که کیشی بسیار کهن و آریائی است، پارهای از تفکرات گنوسی میتوان مشاهده کرد.
گنوسیسم معرفت پروردگار است و چون خدا متعالی و منزه است، پس شناخت خدا طبعاً آگاهی از امری ناشناخته است، نه امرى ساده و معمولى. موضوع این شناخت تمام آن چیزهائى است که در قلمروی وجود الهى قرار دارد؛ یعنى انتظام و تاریخ عوالم برتر و نجات انسان . بدین ترتیب، از سوئی معرفت یا گنوسیس با دانش عقلى فلسفه تفاوت دارد و از سویى با تجربه وحى بسیار نزدیک است؛ زیرا در آن، روشنگری باطنى جانشین مباحثات و نظریات عقلى مى شود و از دیگر سو، با اسرار نجات مربوط میشود .لذا معرفت گنوسى یک جنبه عملى برجسته دارد . در نتیجه ، هدف نهایى این شناخت، خود خداوندست. و دریافت چنین معرفتی انسان را در الوهیت با خدا شریک مى سازد.
گرچه در برخی نوشتارها ، ثنویت را از اصول آئین گنوسی پنداشته اند؛ اما نمیتوان چنین اندیشهای را در سرچشمههای تفکر گنوسی مشاهده کرد. مگر آن که به دلیل تاثیر پذیری زرتشتی از میترائیسم ، بخواهیم بر پایه کیهان شناسی زرتشتی و اعتقاد به نقش اورمزد و اهریمن در آفرینش هستی، نوعی دوگانه ستائی را برای کهنترین کیش آریائیان تصور کنیم.
با این همه ، مکتب گنوسى، در مقایسه با مکاتب دیگر ، انسان محورتر است . از این روی، در متون گنوسى، معرفت چنین تعریف شده: « تنها طهارت جسم نیست که نجات بخش است، بلکه معرفت به اینکه چه بوده ایم، کجا بوده ایم، در چه چیز گرفتار شده ایم، به کجا شتابانیم، نجات از کجاست، تولد چیست و زایش دوباره چیست؟»
نکته دیگر نیز ، تاکید نحله گنوسى بر رهایى، رستگارى و آزادى است . نجاتى که نه با قدرت خدا و نه با ایمان بشر ، بلکه با کسب آگاهی میسور مىگردد و فلذا وجود یک منجى در مکاتب گوناگون گنوسى، امرى محورى است که وظیفه اصلى او آشکارکردن معرفت نجات براى آدمیاست.
نکته دیگر آن که کیش مانوی که ریشهای گنوسی داشت، در قالب فرق گوناگون گنوسی، به ویژه در جهان مسیحیت، به حیات خود ادامه داد. بالاخص که رستگاری از راه دانش که اساس هر نوع تفکر گنوسی بود ، آن قدر جاذبه داشت که افرادی چون سن اگوستین از متفکران و بزرگ کشیشان کلیسا را به سوی خود کشاند.
نیز شماری از محققان معتقدند که ایران باستان و تفکر دینى آن دوره، در شکلگیرى فلسفه یونان مؤثر بوده است. چندان که در دوره هخامنشی، فیلسوفان یونانی شاگردان مُغان ایرانى بوده اند. اما با آغاز دوران هلنیسم و امتزاج اندیشههای مصرى، بابلى، یهودى و ایرانى، تفکرات گنوسى به آموزههای دو آئین بزرگ توحیدی یعنی یهودیت ( از طریق فرقه کابلا ) و مسیحیت(از طریق فرقه کاتاری) و حتی در میان شاخهای از نومسلمانان ( مثل ابن مقفع ، اخوان الصفاء و کسانی که زندیق نام گرفتند!) نفوذ پیدا کرد.
پی نوشت:
دکتر محمدهادی توکلی پژوهشگر فلسفه اسلامیدر هشتمین نشست علمیاز سلسله نشستهای دانشکده ادیان با عنوان «معناشناسی گنوسیسم اسلامی(با محوریت خاستگاه ایرانی آن)» با اشاره به اصطلاح گنوسیسم گفت: گنوسیسم، در اصطلاح بر مکتبی اطلاق گشته که محوریت آموزههای آن اسارت روح در ظلمت بدن و انحصار نجات آن بر پایه نیل به معرفت است. پیدایش گنوسیان مربوط به پیش از میلاد مسیح است که اوایل قرون میلادی رنگ مسیحی به خود گرفته و با عقاید ثنوی درآمیخته است.
وی افزود: درباره ریشههای آیین گنوسی، اختلاف نظر وجود دارد. عدهای ریشههای آن را در عقاید ایران باستان جستوجو کردهاند و عدهای دیگر آن را بیشتر متأثر از عرفان یهودی دانستهاند. اما با بررسی عقاید گنوسی میتوان نتیجه گرفت که این آیین نیز التقاطی است، و ترکیبی است از آرا و اندیشههای مختلف، بهویژه اندیشههای شرقی همچون ثنویت ایرانی و عرفان یهودی و نجاتشناسی ایرانی ـ مسیحی، باورهای افلاطونی و نوافلاطونی و فلسفه هلنی.
توکلی در ادامه گفت: برخی محققان بر این اساس که اندیشههای گنوسی، بدانسان که با یهودیت و مسیحیت آمیخته شد و نحلههایی را تحت عناوین کلی گنوسیسم یهودی و گنوسیسم مسیحی ایجاد نمود، با تأثیر نهادن بر اندیشههای مسلمین، خصوصاً در ایران نیز توانست گنوسیسم اسلامیرا ایجاد نماید. با توجه به گستره معنایی گنوس و بار معنوی خاص گنوسیسم، تأمل در تفسیرهایی که در خصوص گنوسیسم اسلامیشده است، خالی از فایده نیست.